آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
تنهاترین تنها
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : فریما
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد! نظرات شما عزیزان:
چقد قشنگ بود تا حالا نشنيده بودم
پاسخ:چشماتون قشنگ خونده و دیده . قابلی نداشت نارنج جون .
سلام ممنون که منو لینک کردی
شمارا به چه اسمی لینک کنم پاسخ:سلام . تنها ترین تنها
سلام خسته نباشید
با تبادل لینک یا بنر موافقی خبرم کن منتظرم http://elia-naz.r98.ir/
|
|||
|